مربا با طعم فداکاری
این یک مربای عادی نیست. دستپخت زنان سرپرست خانواریست که پس از سالها مراقبت از فرزندان بیمار و گذر از تلخ سختیها و مشکلات امروز کام مردمان را به مربایی شیرین میکنند تا نانی در سفرۀ خانواده بگذارند. این مربا فقط شیرین نیست؛ این مربا با طعم فداکاری است.
زندگی همیشه روی خوشش را به ما نشان نمیدهد، تنهایی و بیپناهی در کمین هر کسی نشسته است و ورق روزگار هر آدمی میتواند چنان برگردد که دوباره سر پا ایستادن ناممکن شود. چنین سرنوشتی وقتی زن باشی، درس نخوانده باشی و کاری بلد نباشی خیلی سختتر است.
تعداد زنانی از این دست کم نیست، کافی است مرد خانوادهای از دنیا برود یا بدتر از آن زن و فرزند را به هزار و یک علت رها کند و بازنگردد، آن وقت زنی میماند با بچههایی قد و نیمقد، خانهای اجارهای، بیماری و سفرهای بینان. گاهی این زنان هنوز تشکیل خانواده هم ندادهاند اما بد روزگار آنان را مجبور میکند از خواهر و برادر یا گاهی حتی پدر و مادرشان نگهداری کنند و هنوز در آغاز راه زندگی باید از پس مشکلات بسیار برآیند.
با وجود همۀ مشکلات، زنان به این راحتی از پا نمینشینند، آنها راهی برای گذران زندگی خودشان و فرزندانشان پیدا میکنند حتی اگر مجبور باشند از همه چیز بگذرند. زنان بسیاری آنطور که روزگار برایشان نوشته «زن سرپرست خانوار» هستند، هر روز با نخستین اشعههای خورشید برمیخیزند، شبها دیرتر از همه میخوابند و در این میانه جز کار طولانی و تلاش بیپایان چیزی برایشان وجود ندارد.
بسیاری از این زنان برای گذران زندگی کار و حرفهای میآموزند، بعضیشان در کارگاه و کارخانهای مشغول کار میشوند و هستند کسانی که مجبورند از همان مهارتهای روزمره مثل آشپزی، خیاطی و حتی نظافت منزل امرار معاش کنند.
در ادامه میخوانید:
نیکان و زنان سرپرست خانوار
زنان سرپرست خانوار بدون حمایت شاید به دشواری بتوانند کاری برای زندگیشان انجام دهند. نداشتن درآمد کافی و بیماری حتی یکی از اعضای خانواده میتواند آنان را با مشکلات بسیار مواجه کند و به همین دلیل وجود یک نهاد حمایتی میتواند آنان را نجات دهد.
مؤسسۀ خیریۀ نیکان ماموت در طول سالهای فعالیت خود تلاش کرده است تا در هر شرایطی از زنان سرپرست خانوار حمایت کند. اشتغال، تحصیل فرزندان، درمان بیماری، مسکن و بسیاری نیازهای دیگر به دست نیکانیها رفع شده است تا این گروه از مددجویان نیکان بتوانند از انبوه مشکلات عبور کنند.
به جز این نیکان به بهانههای مختلف تلاش میکند تا تولیدات و دستساختههای زنان سرپرست خانوار مددجویش را عرضه کند، آنها را به دیگران معرفی کند یا برای مناسبتهای مختلف و هدایای نیکانی آنها را بخرد تا کمک بیشتری به این افراد برساند.
عروسکهای نیکان که در اینستاگرام و سایت نیکان میتوانید دربارۀ آنها بخوانید و سفارش دهید از جمله همین تولیدات هستند. همین نگاه باعث شد نیکان برای بستههای هدیه نوروز خود مربای طاهره خانم و گلی خانم را انتخاب کند، دو زن پرتلاش که با همۀ مشکلاتی که دارند هیچگاه دست از تلاش برنداشتهاند و مربا با طعم فداکاری میپزند.
مربا با طعم فداکاری
نامش طاهره نوری است. بیشتر از 10 سال زندگیاش را در زندان گذرانده است تا از فرزندانش محافظت کند. زندگی به او مجال نداد مثل خیلی از زنهای هم سن و سالش طعم خوشیهای زندگی را بچشد، خانوادهای گرم و خانهای روشن داشته باشد. قصۀ زندگی برای او جور دیگری رقم خورده است، طاهره مجبور است زندگی را بچرخاند و برای این کار از هیچ زحمتی روگردان نیست.
طاهره دو دختر و یک پسر دارد. یکی از دخترهایش ازدواج کرده و آن قدر از خانه دور است که کمکی از او ساخته نیست. دختر دیگر دانشجوی سال آخر دانشگاه است و برای گذران زندگی در یک ابزار فروشی کار میکند.
سالهاس سال ماندن در زندان باعث شد محسن پسر طاهره خانم دور از مادر و خواهرهایش در یک مرکز کودکان بیسرپرست بزرگ شود. حالا او هم بزرگ شده، منبتکاری بلد است و تلاش میکند از این راه درآمدی به دست آورد. داستان خانوادۀ طاهره اما رویِ تاریکی هم دارد، 13 سال قبل پدر خانواده به دلیل اعتیاد، کارهای خلاف و خطراتی که برای دخترانش به وجود آورده بود در یک حادثه در منزل کشته شد، مادر جرم را بیدرنگ به گردن گرفت و راهی زندان شد تا گزندی به فرزندانش نرسد. دخترها یکی دو سالی در کانون اصلاح و تربیت نگهداری شدند و پس از آزادی مجبور شدند زندگی را خودشان بسازند.
گرچه نیکان و چند مؤسسۀ دیگر کمک کردهاند تا دیۀ پدر پرداخت شود و طاهره از پشت میلههای زندان بیرون آید اما زندگی در یک خانۀ مستأجری و درآمد کم اعضای خانواده مشکلات را به قوت خود باقی گذاشته است. نیکان اعضای این خانواده را تحت پوشش خود قرار داده است تا هزینۀ تحصیل سمیه در دانشگاه پرداخت شود و سبد آذوقۀ فصلی هم به آنان تعلق گیرد.
بچهها هم دست روی دست نگذاشتهاند، همراه مادر به دنبال روزهای روشن آیندهاند. طاهره در زندان عروسکسازی یاد گرفته و با همین کار درآمدی برای خودش فراهم کرده است. او هم هر روز از صبح تا غروب به دنبال تهیۀ مواد اولیه و درستکردن مربا و ترشی است. او فداکارانه از سالهای خوب زندگیاش صرف نظر کرد تا پسر و دخترانش بتوانند زندگی را ادامه دهند، خطری تهدیدشان نکند و سقف خانۀ کوچکشان پابرجا بماند. طاهره مربا با طعم فداکاری میپزد، خانه و خانواده را نگه داشته و امیدوار است زندگی بهتری پیش روی همهشان باشد.
یک مادر از خودگذشته
گلی اسکندرپور در شهرک قدس زندگی میکند، سالهاست همسرش را از دست داده و مجبور است به تنهایی از فرزندانش نگهداری کند. محمدرضا و محمدعلی حالا به سنی رسیدهاند که بتوانند کاری برای زندگی خودشان انجام دهند هرچند تا چند سال قبل اوضاع خیلی سختتر بود.
گلیخانم دختری به نام مریم دارد. دختری که حالا 27 ساله است اما به دلیل ابتلا به معلولیت ذهنی و جسمی نگهداری از او برای مادرش بسیار دشوار است.
داشتن دختری معلول با این سن و سال توان و هزینۀ زیادی لازم دارد، دارو و درمان از یک طرف و تهیۀ پوشینههای چسبی یا همان ایزیلایف برای مریم از طرف دیگر گلی خانم را تحت فشار قرار داده است. تصورش هم آسان نیست بتوان سالها از بیماری با چنین وضعیتی نگهداری کرد، گلی خانم اما هم از فرزندش نگهداری میکند هم در خانه ترشی و مربا درست میکند و هم گاهی برای کار نظافت به خانۀ دیگران میرود تا چرخ زندگیاش از حرکت بازنایستد.
نیکان هم با کمک خیرانش شرایطی فراهم کرد تا گلی خانم و فرزندانش صاحب خانۀ کوچکی شوند و کمک هزینهای هم برای درمان و نگهداری مریم دریافت کنند.
پیش از نوروز 1402 گلی خانم یکی از زنانی بود که به پیشنهاد نیکان چندصد شیشه مربا درست کرد تا در بستۀ هدایای نوروزی مؤسسه قرار گیرد، مربا با طعم فداکاری هم کام دریافتکنندگان این هدیه شیرین شد و شب سال خانوادۀ گلی خانم کمی کسب درآمد کردند.
نظرات
نظر شما در مورد این مطلب چیست؟